-
مشق شب
جمعه 4 آبانماه سال 1386 21:16
فراخنای افق باز غرق ماتم بود وچشمهای تو آیینهءمحرم بود دوباره شب شدو تکلیف تلخ تنهایی برای پنجره هایی که غرق شبنم بود دلم کتاب نگاه تورا ورق می زد وواژه واژهء چشمت چقدر مبهم بود تو مثل قطره اشکی صمیمی و ساده که درنگاه زلالت جهانی از غم بود و من که در افق چشمهای معصومت دلم غریبه ترین آفتاب عالم بود ... تمام شب غزلم مشق...
-
پنجره
پنجشنبه 26 مهرماه سال 1386 18:48
از همین می ترسیدم...از همین که دگر باره هیچ وقت پنجره ام افتاب را صدا نزند و بازی کودکا نه اش را ..با او ..از سر نگیرد.... ایرمان
-
تنبیه
پنجشنبه 26 مهرماه سال 1386 17:42
علی رغم تمام بدی هات با تو ادامه می دم بزار بار گناهانم سبک تر بشه! عذاب این دنیا هر چه هم سخت،از اتیش جهنم خنک تره ساسا
-
به بهانه بیستم مهر روز بزرگداشت یگانه سخن حافظ شیرازی
جمعه 20 مهرماه سال 1386 00:01
شب طولانی و سرد یلدا کودک شاداب بی خبر از فردا و کلام نابت از زبان مادر شود آیا که در میکده ها بگشایند گره از کار فرو بسته ما بگشایند پس از آن نیمه شب یلدایی تو شدی محرم هر تنهایی وقت عاشق شدنم، از زبانت گفتم حالی خیال وصلت خوش می دهد فریبم تا خود چه نقش بازد این صورت خیالی و تو با لطف کلام خاطرم آوردی عاشقان را گر در...
-
قصه........
سهشنبه 17 مهرماه سال 1386 12:46
چه خوب می شد که من یه ادمک چوبی بودم. شیطون . یه پدرژپتو هم داشتم که تو شبهای زمستونی پالتوشو می فروخت تا واسم کتاب دفتر بخره من برم مدرسه. بعدش من هی گول روباه مکار و گربه نره رو بخورم. ... نرم مدرسه. بعدش قلب نداشته باشم. هی کارای بد بد بکنم. بعدش ناراحت بشم که چرا قلب ندارم. یه پری مهربون خوشگل اون وقت بیاد و بوسم...
-
طرح جدول
شنبه 14 مهرماه سال 1386 01:55
در جدول عشق، من و تو هیچگاه متقاطع نشدیم، غریبه این طرح طراح جدول بود که هر دو در ستون عمودی سقوط کنیم به ناکجا و بخت یار کسی بود که توانست افقی، از ستونهای شکسته و خط خورده ما عبور کند و به کام دلش برسد این طرح طراح بود، غریبه... از دژاوو
-
امشب
چهارشنبه 11 مهرماه سال 1386 03:24
آسمان تاریک است زهره خوابیده بادی سوزناک وزیدن می گیرد صدای ناله باد با نوای غوکان در هم میامیزد چه شب هولناکی است زانوانم را در بغل گرفته ام به ابرهای خشمگین می نگرم که به سرعت دور می شوند و بید مجنون که از دست باد سیلی می خورد دیگر تکیه گاهی ندارم به سوگ نشسته ام دیگر تو نیستی... la belle indifference
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 مهرماه سال 1386 20:33
گفت:(نقطه)... نمی دونست (سر خط)ام!!! از ایرمان
-
سپید و سیاه
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 00:48
باز امروز دلم میل بازی دارد هوس صفحه صیقلی شطرنجی و حریف قدرم باز تویی روبرویت هستم تا بخوانی دستم و مثال هر بار من سیاه و تو سپید من پیاده دو قدم سوی تو بر می دارم گامهایم خسته است وتو با اسب سپید سربلند و مغرور یکه تاز میدان و چه آرام و صبور رخ در رخ من گرم بازی هستی ومن آنقدر شدم خیره به آن اسب سپید که فراموشم شد...
-
نسخه
چهارشنبه 28 شهریورماه سال 1386 10:32
غیر از تو هر چه بود خط زده ام گویی تمام خط خوردگیهایم از همان نخست غلط بوده اند تنها "نسخه" صحیح زندگی ام! تو را با عشق "پیچیده ام " ... گل داوودی
-
پیوست !
یکشنبه 25 شهریورماه سال 1386 23:39
فرشته ی دست راستی را قال گذاشته ایم که با دو دو تا چهار تا ی خوبیهایمان سرگرم باشد . با فرشته ی دست چپی آمده ایم عشق و حال که انقدر مست کرده که بدی هایمان را هی روی در و دیوار همسایه ها می نویسد . Roseola
-
فرشته
پنجشنبه 22 شهریورماه سال 1386 01:32
آهای! فرشته های خوب و بدنویس همیشه حاضر چند روزی به مرخصی بروید بگذارید مدتی هم خودم باشم و خودم چند روزی به مرخصی بروید یا کمی کوچکتر بنویسید شانه چپم درد گرفت دژاوو
-
کور
یکشنبه 18 شهریورماه سال 1386 00:33
روحم را عریان می کنم هما غوشی با لحظه ها را هوس کرده روحم به زندگی عاشق شده است ــ می گویند عاشق کور است...ـ روحم کور می شود گاهی..... جوراب پاره و انگشت آزاد
-
خط خطی
یکشنبه 11 شهریورماه سال 1386 13:42
زندگی، دفتر مشق ماست در کودکی، نوشتنمان با مداد است غلطها را پاک می کنیم و دوباره، از نو می نویسیم وقتی بزرگ شدیم، خط خطی می کنیم و عبور می کنیم، پاره می کنیم یا مچاله دژاوو
-
پیانو
چهارشنبه 7 شهریورماه سال 1386 13:32
توالی سیاه و سفید کلید های پیانو مثل روال زندگی من وتوست!شبیه به هم و تکراری...... اگر هرگز نواخته نشود!!! بیا لحظه هائی سازیم ازاد و رها در هیاهوی دیگر نتها....... ایرمان
-
خورشید
چهارشنبه 7 شهریورماه سال 1386 00:21
وقتی می توان غروب افق چشمان را به شفق چشمان خورشید گره زد چرا می گویند در چشم خورشید نمی توان نگریست..........
-
تصمیم
شنبه 3 شهریورماه سال 1386 08:36
نمی دانم چرا امروز از هراس غرق شدن مرا یارای نگریستن به چشمانت نیست سخت پریشان می نمایی و نبض دستت چقدر پر تلاطم است گوشی را بر قلبت می نهم صدای هو هوی امواج دیوانه ام می کند آه فهمیدم بالاخره دل به دریا زدی..... نوشته راوی
-
بادها!
چهارشنبه 31 مردادماه سال 1386 18:06
هر وقت نگاهت می کردم قرمزی شرم معصومانه ای را در گونه هایت می دیدم و سرت را که ارام پائین می انداختی و بعد من که سرمست این فتح لبخند می زدم و اما.... حال می دانم تو گرفتار باد سرخ بودی!!و من گرفتار بادی که دریای ارام رویاهم را به امید رسیدن به ساحلی نه چندان دوردست مواج می ساخت...... ایرمان
-
دورو
دوشنبه 29 مردادماه سال 1386 20:23
هر روزی که می گذرد درونم سیاه تر می شود پاکی هایم رنگ می بازند تا به محو شدگی برسند ولی نمی دانم چرا هر روز که در اینه می نگرم چهره ام زیباتر و معصوم تر می شود؟!! سارا
-
مناقصه
دوشنبه 29 مردادماه سال 1386 14:00
جرعه ای شراب سرخ کمی احساس خوشبختی مشترکی که هرگاه مورد نظر است در دسترس باشد... so pleasurable از دفتر خاطرات دژاوو
-
بازمانده
جمعه 26 مردادماه سال 1386 07:12
عجب شتابان می گذرد قافله! تو رفتی٫ و به این بازمانده نیم نگاهی نیز نینداختی... la belle indifference
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 مردادماه سال 1386 16:27
سبک و ارام...بین اسمان و زمین قدم میزنم.. مدت هاست که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم!! از: ایرمان
-
mirror
سهشنبه 23 مردادماه سال 1386 14:39
داشتم میرفتم مسواک بزنم که دیدمش بهش گفتم :خیلی عوض شدی! از آخرین باری که دیدمت چقدر میگذره؟ جوابی نداد توی دلم بهش قول دادم دفعه بعد بیشتر براش وقت بذارم گفتم: فعلا چیزی نگفت ولی از نگاهش خوندم که بعد از مسواک میره میخوابه! آمالگام
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 مردادماه سال 1386 14:27
تلنگر قلبت که می خورد به شقیقه هایم ، دل می سپارم به تک صدایی که در این هیاهو به تمامی از آن من است . پوم ... تاک ... بدون سوفل و صدای اضافه . Roseola
-
تبخال
شنبه 20 مردادماه سال 1386 13:09
می آیی چند روزی زخم میزنی و میروی میدانم که پنهان میشوی و بازمیگردی ... چگونه از دستت خلاص شوم هرپس زندگی من؟! گل داوودی
-
کودک عشایر
پنجشنبه 18 مردادماه سال 1386 09:33
انتظار چشمان زیبای به اشک نشسته ات را کدامین ناجی پاسخ خواهد داد؟ گونه های خشکیده از سرمای گلگونت را داغی کدامین لبها بوسه باران خواهد کرد؟ غنچه سرخ لبان کوچکت برای نامیدن کدامین یاریگر از هم گشوده است؟ و کدامین شانه نوازشگر گیسوان سیاه آشفته ات خواهد بود؟ کاش مرا یارای آن بود تا نگاه نگرانت را آرامشی ژرف بخشم و...
-
نویسندگان عزیز وبلاگ ¤ خط خوردگی صحیح است ¤
سهشنبه 16 مردادماه سال 1386 00:02
لطفا به اینجا مراجعه کنید و برای بهبود کیفیت این وبلاگ، چند نکته ای که ذکر شده رو مطالعه بفرمایید با تشکر مدیر وبلاگ
-
to be continued
یکشنبه 14 مردادماه سال 1386 00:02
چقدر زود فراموش می کنیم وچقدر دیر به یاد می اوریم سنگینی ثانیه های قدیمی را...
-
نسبت
شنبه 13 مردادماه سال 1386 08:22
توی برف باید قدم زد توی باران باید آرام نشست .... حرکت نسبی است. پ.ن. افراط و تفریط هم جایز نیست...
-
چترباز
جمعه 12 مردادماه سال 1386 07:34
روزی آرام سبکبال٫ چترت را در حیاط دلم گشودی٫ و امروز که به گرداب فتنه گرفتار شدم٫ مرا ترک نمودی. در این هنگامه فنا٫ تنها یک حقیقت باقی بود که مرا حفظ می نمود٫ ایمان به عشق جاودان برتر !