-
لوسمی(ALL)
سهشنبه 26 تیرماه سال 1386 00:54
سالها طی شده است و من امروز هنوز در سرم می شنوم ، می بینم کودکان زیبا، خنده های سارا ، اشکهای نیما گونه هاشان گلگون از تبی نا میمون چشمهاشان پر درد و نفس هاشان تنگ شده امروز سیاه بالش زیر سرش وای وای می ریزد، گیسوان شبقش صبح فردا با شوق، می روم سوی اتاق پس از آن راز و نیاز، می کنم در را باز تا شوم جویای تب تند نیما و...
-
الفبا
دوشنبه 25 تیرماه سال 1386 16:48
خط خطی های کودک درونم الفبای زندگیم رانوشت بدون خط خوردگی......... واینک .....کودک درونم خط خورده است
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 تیرماه سال 1386 03:42
باز هم من از تو.............. شکوه کردم با تو ...... دیگران را نتوانم گفتن.. گله هایم با توست..می دانم.. گله از تورا به که گویم جان؟ با خدا هم.........................نه !! نه!!!! اگر او هم داند..انچه با من کردی...... گردنت می شکند !! نه نه........من که راضی به عذابت نیستم..! نه هرگز جانم.... یار بد کردارم.......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 تیرماه سال 1386 03:40
اکنون که نمی خواهی دستهایت را ؛تکرار ؛ کنم.. .بگذار نگاهی ز چشمهایت ؛ تجربه ؛ کنم!!
-
از نو بنویس.....
یکشنبه 24 تیرماه سال 1386 22:14
نسخه ی بیمارانم ٬ اگر خط خوردگی داشته باشد٬ با جسارت پشتش می نویسم: « خط خوردگی صحیح است.» ــ از بزرگترها یاد گرفته امش ــ اما٬ در جنگ و گریز پی در پی زندگی ام٬ کسی یادم نداده که مشق زندگیم را تصحیح کنم....روزهای زندگی مشقی ام همیشه و همیشه پر از خط خوردگی اند....پر از خط خوردگی هایی که ناصحیح مانده اند...برای...
-
منتظر
یکشنبه 24 تیرماه سال 1386 01:59
برای آمدنم به طاق نصرت نیاندیش و کلیشه واژه های خوش آمد را فراموش کن ابهّت سایه ات با شکوه ترین طاق نصرت است و نگاه نافذت گویا ترین خوش آمد امّا....... به استقبالم بیا.
-
اشنایی
شنبه 23 تیرماه سال 1386 19:30
من غریبه دیروزم اشنای امروز و فراموش شده فردا....... پس در اشنایی امروز می نگرم تا در فراموشی فردا شاید یادم کنی........
-
ستاره ات شوم....
شنبه 23 تیرماه سال 1386 11:47
اگر شعر روزهایم شوی اگر نگاهم کنی شاید دختر کوچک ستاره ها شوم ـ شاید ـ شاید در چشم های تو ببینم خودم را که برق می زنم.... برقِ چشمانِ تو!
-
افتتاح
پنجشنبه 24 اسفندماه سال 1385 23:57