خط خوردگی صحیح است

توضیحی بر نسخه زندگی: خط خوردگی صحیح است

خط خوردگی صحیح است

توضیحی بر نسخه زندگی: خط خوردگی صحیح است

طول عمرمخلوقات



تنها چند روز از آفرینش دنیا می گذشت و خداوند برای هر کدام از بندگانش طول عمر تعیین می کرد. الاغ آمد و پرسید :من چه قدر باید عمر بکنم؟
خداوند جواب داد: ۳۰ سال، آیا این برای تو کافی است ؟
الاغ نالید: آخ،این مدت بسیار زیادی است، زندگی من سخت است، کمر من از بارهایی که صبح تا شب می کشم و ضربه هایی که به عنوان دستمزد کارم دریافت می کنم درد می کند. نگذار که من با این وضع مدّت زیادی زندگی کنم.
خداوند گفت:خیلی خوب، پس من از عمر تو ۱۸ سال برمی دارم و تو باید تنها ۱۲ سال زندگی کنی.
الاغ راضی رفت و سگ آمد، خداوند به او گفت: برای الاغ ۳۰ سال زیاد بود، ولی امیدوارم که تو مشکلی در این مورد نداشته باشی.
سگ جواب داد: آیا واقعاً می خواهی که من این همه زندگی کنم؟ تو می دانی که من چه قدر باید راه بروم، پاهای من نمی توانند ۳۰ سال چنین چیزی را تحمل کنند و وقتی پیر بشوم و صدایم و دندانهایم را از دست بدهم، فقط می توانم مواظب باشم که بچه ها مرا کتک نزنند.
سگ حق داشت و به همین دلیل خداوند به او تنها ۱۲ سال عمر داد.

بعد از آن نوبت میمون شد. خداوند به او گفت: تو که حتماً دوست داری ۳۰ سال عمر کنی، تو نباید مثل الاغ کارکنی و یا مانند سگ بدوی. تو همیشه سرحال هستی.
میمون نالید: آه، اینطوری به نظر می رسد ولی حقیقت چیز دیگری است. من همیشه باید بامزه و شاد باشم تا مردم به من بخندند. وقتی سیبی به من می دهند و من گاز می زنم ترش است. تمام این به اصطلاح تفریحات مرا افسرده می کند. نه،چنین چیزی را نمی توانم ۳۰ سال تحمل کنم.
خداوند خواست که برای میمون زندگی را آسانتر کند، بنابراین تنها ۱۰ سال به او عمر داد.

آخر از همه نوبت به انسان رسید، سالم و شاد.
خداوند به او گفت: تو باید ۳۰ سال زندگی کنی، آیا این برایت کافی است؟
انسان فریاد زد: چرا وقت به این کوتاهی؟ درست وقتی که خانه ام را ساختم، وقتی که درختانم را کاشتم، وقتی که نتایج و میوه هایم به ثمر می رسند و وقتی که با کار سنگینم چیزی به دست آورده ام باید بمیرم؟ اوه نه ،خواهش می کنم که وقت زندگی من را طولانی تر کن.
خداوند گفت: خیلی خوب اگر می خواهی ۱۸سال از زندگی الاغ را می توانی به عمرت اضافه کنی.
انسان جواب داد: این هنوز کافی نیست.
خداوند با بی حوصلگی گفت: خیلی خوب، می توانی ۱۲ سال از عمر سگ را هم داشته باشی.
انسان فریاد زد: هنوز خیلی کم است.
خداوند گفت: بسیار خوب، ۱۰ سال از عمر میمون را هم به تو می دهم، ولی بیشتر از این خبری نیست.
انسان رفت ولی گویا هنوز از طول مدت عمرش راضی نبود.
فرشتگان به خداوند که با پوزخندی رفتن انسان را مشاهده می کرد، نگاه می کردند.
خداوندگفت: و از این ۷۰ سال تنها ۳۰ سال مانند آدم عمر خواهی کرد، از ۳۰ سالگی تا ۴۸ سالگی مانند الاغ سخت کار خواهی کرد، از ۴۸ تا ۶۰ بیهوده راه خواهی رفت و کودکانت تو را به سبب پیری و ناتوانی آزار خواهند کرد و از ۶۰ سالگی تا ۷۰ سالگی مانند میمون تنها وسیله ای برای خنده و مسخره دیگران خواهی بود.

تقدیم به زنان در بندهای نهانی

زن از درون قفس هر روز برای پرنده -ی ِ آزاد دانه می ریخت ،‌ یک روز دوشنبه که دلش عجیب گرفته بود ، سر صحبت را با پرنده گشود و ‌گفت : پرنده ، سلام ، پرنده جواب داد : سلام مهربان ، ‌زن ملتمسانه گفت : پرنده می توانی کمکم می کنی ؟دلم می خواهد افسانه شوم ،‌ پرنده پاسخ داد : البته ، بگو چه کنم ؟ زن گفت :‌می شود خواهش کنم حین پرواز زن هایِ بیرون ِقفس را که می بینی ، پیغام مرا برسانی که زنی است فلان جا درون ِقفس که سلام می رساند و فلان و بهمان ... پرنده گفت :‌چشم - بیشتر بخواه ... زن گفت :‌ممنون همین کافی است ...‌ پرنده پرید و رفت ... ‌زن در قفس ماند ... ‌شب ها و روزها آمدند و رفتند تا اینکه یک روز پرو بال پرنده پیدا شد ،‌زن همینطور که از درون قفس برای پرنده دانه می ریخت گفت :‌سلام پرنده چه خبر ؟ ‌پیغام مرا رساندی؟ لطفاً از همه -ی آنچه که گذشت برای من بگو ، پرنده غمگین بود :‌ گفت سلام مهربان ، عجب چیزی گذشت !!! ‌هر که سلامت را شنیدبلادرنگ اُفتاد و مُرد ...‌ زن به حیلتی که به کار برده بود شاد گشت و خندید ... پرنده ،‌ غمگین دانه خورد و پرید... فردای آن روز به بعد پرنده هر چه منتظر ماند کسی برایش دانه نریخت ،‌ زن خود را به مردن زده بود اما کسی نبود که مرده ی آنرا از قفس بیرون بیندازد

پس نبشت:این رو هم برای دوستایی که فکر کردن من فمنیستم گذاشتم تا حالشو ببرن
بازم میگم من نه فمنیستم نه انتی فمنیست (راستی من مجردم فکر نکنین این جور مطالب رو برای خوشایند خانم نداشتم می نویسما!!)
این نوشته ها رو قبلا تووبلاگ گرگ بیابون(2)گذاشتم دوستایی که دوست دارن میتونن سایر مطالب رو تو وبلاگ بنده بخونن

میلاد

ما همه برابریم

زن ،عشق می کارد و کینه درو می کند.. دیه اش نصف دیه توست. و مجازات زنایش با تو برابر. می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی. برای ازدواجش – در هر سنی – اجازه ولی لازم است و تو هر زمان بخواهی – به لطف قانونگزار می توانی ازدواج کنی. در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو .... او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی. او می زاید و تو برای نوزادش نام انتخاب می کنی. او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد. او بیخوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی. او مادر می شود و همه جا می پرسند : (نام پدر ؟) و هر روز : او متولد می شود ، عاشق می شود ، مادر می شود ، پیر می شود و بعد می میرد. و قرنهاست که او : عشق می کارد و کینه درو می کند. چرا که : در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان ، جوانی برباد رفته اش را می بیند. و در قدمهای لرزان مردش ، گامهای شتاب زده جوانی برای رفتن. و دردهای منقطع قلب مرد ، سینه ای را به یاد او می آورد که تهی از دل بوده. و پیری مرد ، رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند. و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد او ....

نوشته میلاد