چه خوب می شد که من یه ادمک چوبی بودم. شیطون . یه پدرژپتو هم داشتم که
تو شبهای زمستونی پالتوشو می فروخت تا واسم کتاب دفتر بخره من برم مدرسه.
بعدش من هی گول روباه مکار و گربه نره رو بخورم. ... نرم مدرسه. بعدش
قلب نداشته باشم. هی کارای بد بد بکنم. بعدش ناراحت بشم که چرا قلب ندارم. یه
پری مهربون خوشگل اون وقت بیاد و بوسم کنه٬ من صاحب قلب بشم.
یه قلب مهربون کوچیک ..اون وقت همه چی قشنگ می شد.
از دنیای تو قصه ها هم قشنگ تر....
خیلی قشنگ تر....
جدا خوشم اومد پست جدیدو نمیگم البته اینم بد نبود ولی این همکاری ۱۴ نفره خیلی جالبه و چقدر برام جالب تر میشه نوع ارتباط این ۱۴ نفر برام معلوم بشه (البته اگر شدنی باشه )
شاد باشی * ۱۴
س ا ج د
اسم اون اردکه چی بود؟
منم اونو دوس داشتم!
جینا
خب باز آخرش که می رسیدی به همین جا که!
مشکل از داشتن همون قلبه است!
قبل از اومدن پری مهربونش بسه به نظر من٬ دنیا قشنگ نمی شه ولی درد نمی کشیم لااقل...
سپیده دمی، زرتشت قدیسی را می بیند، و پس از گفتگویی کوتاه، آن دو « چون دو پسر کوچک» از هم جدا می شوند:« اما زرتشت چون تنها شد، با دل خود چنین گفت: بعید نیست! این قدیس پیر در جنگلش هنوز چیزی از آن نشنیده است که خدا مرده است»...
اینجوریا بود ؟ من که هرچی فکر می کنم یادم نمیاد کسی کسی رو بوسیده باشه . تو بدون سانسورش رو کجا دیدی ؟ ((:
سلاممممممممممم
هلن کلر
خوشبختی شکل ظاهری ایمان است ،تا ایمان و امید و سخت کوشی نباشد ،هیچ کاری را نمی توان انجام داد .
گوته
کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند.
سقراط
یک زندگی مطالعه نشده ،ارزش زیستن ندارد .
ژاک دوال
اگر می خواهی بنده کسی نشوی ، بنده هیچ چیز مشو .
فرانسیس بیکن
آنچه مردم را دانشمند می کند ،مطالبی نیست که می خوانند بلکه چیزهایی است که یاد می گیرند.
جرج برنارد شاو
آنکه می تواند ، انجام می دهد،آنکه نمی تواند انتقاد می کند. .
دیل کارنگی
موفق باشی
من ین بار واقعا نوشتم کاش پینوکیو بودم...
ولی وقتی پری آبی می اومد، ازش می خواستم به جای اینکه منو یه پسر واقعی کنه، بهم دو تا بال بده. تا بشم یه پرنده ی واقعی...
به جای پینوکیو دوست دارم پری مهربون باشم!
من دوست داشتم مثل اون غوله بودم! بد و ظالم و بی وجدان! ولی وقتی عطسه می کردم مهربون میشدم!
من حتی اگه پری مهربون بهم قلب هم نده ، بازم دلم میخواد آدمک چوبی باشم اونم فقط به خاطر داشتنه جینا و پدر ژپتو که هر دوشون عاشقانه دوستم داشته باشن
من دلم میخواست پدر ژپتو بودم تا هر کسی رو می خواستم از چوب واسه خودم درست کنم !!
زندگی ما از قصه ها هم قشنگ تره
فقط اگه خودمون نویسنده و کارگردانش باشیم
و آخر قصه رو خودمون بنویسیم
***********************
ما همه یه جورایی پینوکیو هستیم
یعنی از اول قصه پینوکیو ئیم
یه آدمک چوبی
بدون قلب
در مسیر تکامل زندگی چی به سرمون میاد؟
بعضی آدم میشیم
بعضی فرشته
بعضی دیو
بعضی روباه مکار
و بعضی هم هیچی!
بستگی داره از چه زاویه ای بهش نگاه کنی!!!
ای شیطون! دلت پریه رو می خواد واس چس انقدر صغری کبری می چینی؟!