-
غبار
جمعه 9 فروردینماه سال 1387 00:59
مغرور بی همتای من چه دیر! زمان گذشته است... ببین که قطره های این غبار به تار و پود خاطراتمان رسیده است ببین که زجر این غبار خطور خاطراتمان زدوده است فقط همین زمان گذشته است... مغرور بی همتای من!
-
بهار
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1387 00:40
باز رویاهای بهاریم را در میان سفیدی ورق های تانخورده تقویم سال نو زنده می کنم به امید آن که تنها.. همین یک بار... تا بهار دیگر با من دوام بیاورند..... ایرمان
-
تولد
جمعه 24 اسفندماه سال 1386 21:18
شدیم یک ساله چون بلد نبودم کیک بپزم مواد لازم رو گذاشتم تا با سلیقه خودتون بپزید یه سال پیش، درست ۲۴ اسفند، این وبلاگ رو زدم و چند ماه بعد با چند نفر از همکاران گروه پزشکی شروع کردیم به یه کار گروهی، از دانشجوی پزشکی گرفته تا پزشک و دندانپزشک و رزیدنت و پزشک متخصص. خوشحالم که وبلاگ به روالی که انتظارش رو داشتم رسید....
-
صفر یا یک؟!
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1386 15:21
گفتمش دل می خری؟! پرسید چند؟! گفتمش دل مال تو. تنها بخند خنده کرد و دل ز دستانم ربود تا به خود باز امدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتاده بود جای پایش روی دل جا مانده بود...
-
قضاوت
جمعه 17 اسفندماه سال 1386 00:45
در سودای دیدارت قاضی جدال دل و عقل می شوم خط و نشان بی رحمانه عقل بر وسوسه رشوه های مستانه دل چیره می شود و حرمان تنها حکم منطقی دادگاه صالحه! کاش دل تقاضای حکم تجدید نظر کند.... و من قاضی نیازمند رشوه های خیال انگیز دل....
-
بارو تروما!
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1386 00:47
رنج را به درون ریه ها می کشم و سعی در بازدم حسرت دارم.... بغضی راه را بسته است عاقبت این فشار می ترسم به گسیختن درونم بینجامد......... کیست که مرا به خود آرد؟ پزشک۷۸ پ.ن: ما پیاز داغ قضیه رو زیادش کردیم که خوشمزه تر بشه و گرنه اصولا هیچ قضیه خاصی پشت سر این واژه ها نمی باشد.
-
فلورا
سهشنبه 30 بهمنماه سال 1386 10:27
افکار به هم ریخته و تکراری نرمال فلورای مغزمان شده اند . ــ این فلور مقاوم به درمان چه خدمتی به ما میکند معلوم نیست . گل داوودی
-
حضور
شنبه 27 بهمنماه سال 1386 07:34
می ریزم اشک پیاپی بر تار های حضورت و می پندارم که فرو می پاشد این خطوط ناپیدا نه!چاره ای دیگر باید! دُر به نخ اویخته! انگار عقل جسته! کجا از شبنم من خانه تو ویران گشت! چاره ای دیگر باید!! می گریم و می پندارم!!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 بهمنماه سال 1386 21:11
کندن از تو مثل عبور از زمینی گلی هست..قدم هایی که به سختی از زمین جدا می شوند و به جای پیش رفتن گاه پس می روند!!و در نهایت من.... و رد کفشهایی که تا ابد آلوده به تو اند!!! ایرمان
-
در بخش نورولوژی-تعیین محل ضایعه..
پنجشنبه 18 بهمنماه سال 1386 19:41
در کجای هستی ام واقع شده ای حادثه ی ناگهانی؟ که چشمهایم هر طرف را که مینگرند جای خالی تو را میبینند: سمت ضایعه را می نگرند...
-
رنگ
دوشنبه 15 بهمنماه سال 1386 21:53
تاریک تاریک شده هیچ چیز نمی بینم. چشمهایم به تاریکی عادت می کند همه چیز را می بینم . رنگ را نه...
-
روشن
جمعه 12 بهمنماه سال 1386 02:42
روشن است...... خیلی روشن..... کاش تاریک بود... کاش چشم داشتیم... پزشک 78
-
تا من؟
دوشنبه 8 بهمنماه سال 1386 14:21
یک پیچ کوچه باغ یاس از تو تا انتهای راهمان مانده... نترس ...شکایتی نیست...خوشبخت باش... دلنگرانم...از من تا من چند کوچه باغ تاریک و خشک ... نمیدانم ...سالهاست انجا نرفته ام...ایا خواهم رسید؟
-
یک!!!
شنبه 22 دیماه سال 1386 16:20
می شمارم...هر چه اعداد بزرگتر...ارزششان کمتر... تو مقدس ترین عدد من را دزدیدی..عدد یک !! ایرمان
-
...
چهارشنبه 19 دیماه سال 1386 23:42
تو زندگیمو به لجن کشیدی همیشه برای یه لقمه غذا باید زبونم دراز باشه از صبح تا شب غُرغُر می کنم چون تو منو یه قورباغه آفریدی خدا! از دفتر خاطرات دژاوو
-
نیاز غم زده!!
جمعه 7 دیماه سال 1386 14:00
من آمدم دوباره پریشان و غم زده تا پر کنم پیاله ز سودای غم زده تا همره کلام پر از های و هو شوم تا بشکنم قرار به یک ناز غم زده انبان پر ز خط و نشانت سبک کنم تا برکشم به شانه من این بار غم زده من گرچه زخم خورده ام ز خطاب و عتاب یار اما شبانه راهیم سوی دلدار غم زده دستان خسته ام به روی درت کوبه می زند خواهی گشود یا بکشم...
-
مسافر
پنجشنبه 29 آذرماه سال 1386 20:01
از راهی دور می آیی.... تمامی گردو خاک سفرت را بر شانه های نحیف من می تکانی تا شاید سنگینی حضورت را بیشتر از تنهایی نبودش حس کنم..... ایرمان
-
زمستان
سهشنبه 27 آذرماه سال 1386 22:02
جاریاست خیل ِخستهی مردان یخزده در امتداد سرد خیابان یخزده درحسرت تلاقی دستان گرم کیست؟ - دستان سرد و خالی مردان یخزده- شولایی از سکوت به تن کردهاست رود درسوگ موجهای هراسان یخزده پژمردهشد خیال شکفتن که فصل فصل رفت و هنوز هست زمستان یخزده دریا هنوز عرصهی جولان دزدهاست امیدِ موج نیست ز طوفان یخزده لرزید زیر...
-
حسود
جمعه 23 آذرماه سال 1386 12:58
کلاغهای قصه ات به هیچ کجا نمیرسند ؛ حسود بانو ! حتی اگر چهل تایشان کنی گل داوودی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 آذرماه سال 1386 20:28
ابلیس شیخ صنعان بلعم باعورا فضیل عیاض ابراهیم ادهم ناصر خسرو... خدایا! دیو درونم چه میگوید؟ با مقربانت چگونه تا کردی و با منحرفان و عیاران چطور؟ بیت: «چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است» من رند میشوم که ببینم چه میشود !!! ؟ شرمندهام!اما عاقبت به خیری و عمری عیش با من سازگارتر است!!! فقط... ۲۳+۴ سال دیگر وقت...
-
پرواز
شنبه 17 آذرماه سال 1386 16:22
اگر اکنون بر لبه پرتگاه زندگی ایستاده ای ترسی به خود راه مده به خدایت اعتماد کن از پشت نگاهت خواهد داشت یا پرواز را به تو خواهد آموخت!
-
چرخ زندگی
چهارشنبه 14 آذرماه سال 1386 13:32
می گفتن از شانس کجه، بازی روزگاره به گمونم اما اینم حاصل سادگیـــمه چشمه عشقت آخه خشک شد می دونی؟ انگاری این دلیل تشنگیمه شدی خاطره و از این کوچه پرخم و تاریک رفتی و گویی اصلا گذری نکرده بودی هنوز اما وقت و بیوقت، گاه و بیگاه چوب سبز چشمات لای چرخ زندگیمه * دژاوو
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 آذرماه سال 1386 20:37
می خندیم...دهان های باز زیادی هست که با چشمانی بازتر ما را می نگرند..نمی دانند اندازه ستاره هایمان به زحمت.. قدر یک بند انگشت هم نمی رسد!!! ایرمان
-
غبار روبی !
جمعه 9 آذرماه سال 1386 07:44
پنداری که از گزاف بود این کلمه که:یحبهم ویحبونه؟ موسا-علیهالسلام-وقتی خوشگشته بود در خود پیچید،گفت: الهی لی ما لیس لک.درکلبه گدایی ما چیزی است که در خزانه جبرت تو نیست، همه ملائکه چون این سخن بشنیدند،پرهای قدس را از خون دیده خون آلود کردند،خطاب آمد که ای موسا میچه گویی؟-و او خود دانا!- موسا گفت:خداوندا راست...
-
angiography
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 18:11
چشم به درهای شیشه ای اتاق ، بی قرار مانده ام . دل م ، نیمی شور فلان درصد تنگی را می زند که او همراه دل مهربانش برده است پشت درهای روبرو . نیمی تنگ جای خالی تو ست کنار دلشوره هایم . stent هم چاره دل تنگی ما نمی شود مرد . Roseola
-
خرید
چهارشنبه 30 آبانماه سال 1386 18:54
آآآی خانوم! سوا کردنی نیست درهم است! چاره ای ندارم دست می برم : چندتایی خوب ... چندتایی بد ... پ.ن : تمام مغازه هایت را درهم فروشی کرده ای خدا ! گل داوودی
-
کبود
یکشنبه 20 آبانماه سال 1386 09:18
آستانه درد من این روزها آن قدر پایین است، که از فرط درد سوزنی که به خود زده ام، همه جوالدوزهایی که به سمت دیگران نشانه می گیرم به خطا می رود و نصیب خودم می گردد! من مانده ام و جسمی دردناک و آثار تیره این همه سوزن و جوالدوز. مرهمی می خواهم....
-
unfruitful
یکشنبه 13 آبانماه سال 1386 17:32
تپش قلب که نه آب پاک احساس بود که در هاون عشقت بیشمار میکوفتم... ... دژاوو
-
آتش
پنجشنبه 10 آبانماه سال 1386 10:26
خوب نسوخته ام ؟ از آن تاج و تخت خدائیت هیزم دیگری در جهنمم بیانداز گل داوودی
-
یادداشتهای یک رسوائی!!
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 23:09
گاه می اندیشم چندمین روز پس از شکوفائی یاسها...و در انتهای خط های سفید کدامین جاده...من و تو...چون دو خط موازی...برای یکدیگر غروب خواهیم کرد.... ایرمان