من آمدم دوباره پریشان و غم زده
تا پر کنم پیاله ز سودای غم زده
تا همره کلام پر از های و هو شوم
تا بشکنم قرار به یک ناز غم زده
انبان پر ز خط و نشانت سبک کنم
تا برکشم به شانه من این بار غم زده
من گرچه زخم خورده ام ز خطاب و عتاب یار
اما شبانه راهیم سوی دلدار غم زده
دستان خسته ام به روی درت کوبه می زند
خواهی گشود یا بکشم آه غم زده؟!
پ.ن: این شعر با الهام از شعر زیبای زمستان آقای دکتر ناصر همتی سروده شده، البته نه از لحاظ محتوی! بلکه شباهت غم زده و یخ زده و سبک کار! گرچه به گمانم چیزی نیست جز داستان تکراری کبک و کلاغ! ولی چه کنیم که وقتمان و دستمان به شدت تنگ است ولی دلمان برای نوشتن از آن تنگتر....تا چه قبول افتد و چه در نظر آید....
داشت غیبتت طولانی می شدا
شرمنده جناب رییس!
دلمون واست تنگ شده بود!
ما بیشتر....!
مضامین آنقدر زیبا بود که حیفم آمد با نقد وخرده گیری، حس و حال سرودهی نابتان را خدشهدار کنم...
اما این نکته را هم نمیتوانم ناگفته بگذارم:
سرودن در این وزن سنگین، نشان از ذهنی موزون و آشنا به ادبیات کلاسیک میدهد وبرای همین هم فقدان قافیه کمی عجیب مینماید.فرصت ورخصتی اگر بود بیشتر خواهم گفت.
دستان خستهام به درت کوبه میزند
خواهیگشود یا بکشم آه غمزده....
دست مریزاد...
استاد و رفیق گرامی: سپاس فراوان از نظر و لطف شما...آشنایی منسجم و اصولی با ادبیات ندارم. تنها عاشق کلمه ها و بازی با حروف و شعر و نثرم... خود بهتر می دانید که قافیه را عقل می آورد و مضمون را دل.... دلم آنقدر تنگ بود که به عقل فرصت قافیه اندیشی نداد!
پس از فروکش کردن این حس دلتنگی عقل مجال یافت تا کمی قافیه اندیشد! که نتیجه اش چنین شد:
من آمدم دوباره در این گاه غم زده/ تا پانهم به شوق در این راه غم زده
تا همره کلام پر از های و هو شوم/ از چاله پر کشیده سوی چاه غم زده
انبان پر زخط و نشانت سبک کنم/ کوهی علم کنم من از آن کاه غم زده
من گرچه زخم خورده ام ز خطاب و عتاب یار/ اما شبانه راهیم سوی آن ماه غم زده
دستان خسته ام به روی درت کوبه میزند/ خواهی گشود یا بکشم آه غم زده....
بسی مایه مباهات خواهد بود اگر نظری افکنده و راهنمایی فرمایید....
دوست نادیدهام سلام
بدون آنکه بخواهم تظاهر کنم ،هنوز هم به خاطر آن نظر خودم را نبخشیدهام.
در واقع نباید حاصل آن درنگ و دلتنگی با نقد و نکتهگیری روبهرو میشد
اما....
همچنان معتقدم که ذهن شما به خوبی با وزن آشناست و تغییرات ایجاد شده نشان میدهد که وزن و قوافی شعر کلاسیک را هم به خوبی میشناسد
با این تغییرات :
مشکل قافیه حل شدهاست ولی در دو بیت ،«وزن» همچنان با مشکل روبهروست.بیت آخر را در کامنت قبلی با خوانش خودم نوشته بودم که اگر مجدداً بخوانید تغییر را درخواهید یافت.
در بیت ماقبل آخر هم با اجازهی شمااینگونه میخوانم:
من گرچه زخمیم ز عتاب و خطاب دوست
هرشب روانهام سوی آن ماه غم زده...
تردیدی نیست که نه تغییراتی که شما دادهاید با حس اولیهی شعر همسوست و نه جسارتهای من ...آنچه علت این نوشتههاست وسواسیاست که ادبیات کلاسیک در من ایجاد کردهاست و «سپید»سرایی چند سال اخیرهم هنوز آنرا کمرنگ نکردهاست...
شاید بهتر باشد فارغ از «افاعیل»و اباطیلی چون قافیه و وزن ،بگذاریم کلمات راه خود را بروند ....
شاعر بمانید
برایتان در آزمون پیش رو آرزوی توفیق دارم
بهترین رشته در بهترین دانشگاه....
قشنگ بود ! کمی حالمان جا آمد !!!
سلام
وبلاگی بسیار زیبا و دوست داشتنی است. مخصوصا از موسیقی آن بسیار لذت بردم. می خواهم تقاضا کنم این موسیقی را برای من بفرستید، بسیار ممنون می شوم، چون واقعا به من آرامش داد... موفق باشید
[گل] ایران -- ایر در واژه بهمعنی «آزاده» و جمع آن «ایران» بهمعنی «آزادگان» است.
ایرانی به خود آ ,, گر به خود آیی , به خدایی رسی
پاینده ایران ,, من آپ کردم , پایدار باشید .
[گل][گل][گل][لبخند]
حمایت از حسام فیروزى
Thu / 03 01 2008 / 8:10
بیانیه ۱۷ انجمن اسلامى دانشگاه هاى کشور در حمایت از حسام فیروزى
ادوارنیوز:عادت کرده بودیم دوستانمان را به گناه ناکرده در بند ببینیم، عادت کرده بودیم در هر پرونده اى انگشت اتهام را بسوى خویش ببینیم، عادت کرده بودیم به آسمان هاى پرستاره مان که روز به روز پرنورتر مى شد، حتى عادت کرده بودیم به زندان اوین، بند ۲۰۹، ... . اما ندیده بودیم کسى را به جرم اداى وظیفه راهى زندان کنند. آنهم یک پزشک را به جرم حفظ جان بیمارش. صحبت از دکتر حسام فیروزى است. کسى که به جرم نظارت و پیگیرى وضعیت سلامتى زندانیان سیاسى و ارائه وضعیتشان از سوى دستگاه قضایى کشور به یکسال زندان محکوم شده است، آنهم به اتهام تبلیغ علیه نظام جمهورى اسلامى.
آیا کسى که در دانشگاه همین کشور درس خوانده و طبق قوانین همین کشور سوگند خورده و ملزم به رعایت آن است را باید به خاطر عمل به قانون روانه زندان کرد؟ آیا پزشکى که نگران و پیگیر وضعیت بیمارانش است را باید متهم و دادگاهى کرد؟ طبق کدام اصل و قانون؟ مگر او جز آن کرده که به او آموخته اید، از او خواسته اید و به آن سوگند خورده است؟ در کدام قانون آمده که اعلام وضعیت بیماران در مطبوعات و رسانه ها تبلیغ علیه نظام است؟!!
ما انجمن هاى اسلامى امضاء کننده این بیانیه خواهان جلوگیرى از اجراى این حکم و اینگونه برخوردهاى غیر قانونى توسط قوه قضائیه بوده و از قوه قضائیه مى خواهیم از ادامه این روند ناصواب پیشگیرى نماید.
انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه شیراز و علوم پزشکى ،انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه صنعتى شیراز ،انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه فنى باهنر شیراز،انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه فردوسى مشهد و علوم پزشکى،انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه صنعتى نوشیروانى بابل ،انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه صنعتى شاهرود ،انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه بیرجند، انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه کاشان ،انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان ،انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه علوم پزشکى کرمانشاه ،انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه هرمزگان ،انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه ایلام ،انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه اراک ،انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه صنعتى سهند تبریز ،انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه کشاورزى سارى ،انجمن اسلامى منتخب دانشجویان دانشگاه بو على سینا همدان و جمعى از فعالین دانشجویى دانشگاه زنجان
کمیپن حمایت از دکتر حسام فیروزى :
http://sosfiroozi.wordpress.com
چرا اینجا اینجوری غمزده شده؟ انگار پست آخر روش اثر کرده
اگه هیچکدومتون انرژی آپ کردن ندارین میخواین منم بشم نویسندگانتون و آپ کنم؟!! برعکس شماها من خیلی حرف دارم این روزها...
سلام
میشه لطفا لینک موسیقی رو تو وبلاگت بذاری؟
ممنون می شم.