خط خوردگی صحیح است

توضیحی بر نسخه زندگی: خط خوردگی صحیح است

خط خوردگی صحیح است

توضیحی بر نسخه زندگی: خط خوردگی صحیح است

تقدیم به زنان در بندهای نهانی

زن از درون قفس هر روز برای پرنده -ی ِ آزاد دانه می ریخت ،‌ یک روز دوشنبه که دلش عجیب گرفته بود ، سر صحبت را با پرنده گشود و ‌گفت : پرنده ، سلام ، پرنده جواب داد : سلام مهربان ، ‌زن ملتمسانه گفت : پرنده می توانی کمکم می کنی ؟دلم می خواهد افسانه شوم ،‌ پرنده پاسخ داد : البته ، بگو چه کنم ؟ زن گفت :‌می شود خواهش کنم حین پرواز زن هایِ بیرون ِقفس را که می بینی ، پیغام مرا برسانی که زنی است فلان جا درون ِقفس که سلام می رساند و فلان و بهمان ... پرنده گفت :‌چشم - بیشتر بخواه ... زن گفت :‌ممنون همین کافی است ...‌ پرنده پرید و رفت ... ‌زن در قفس ماند ... ‌شب ها و روزها آمدند و رفتند تا اینکه یک روز پرو بال پرنده پیدا شد ،‌زن همینطور که از درون قفس برای پرنده دانه می ریخت گفت :‌سلام پرنده چه خبر ؟ ‌پیغام مرا رساندی؟ لطفاً از همه -ی آنچه که گذشت برای من بگو ، پرنده غمگین بود :‌ گفت سلام مهربان ، عجب چیزی گذشت !!! ‌هر که سلامت را شنیدبلادرنگ اُفتاد و مُرد ...‌ زن به حیلتی که به کار برده بود شاد گشت و خندید ... پرنده ،‌ غمگین دانه خورد و پرید... فردای آن روز به بعد پرنده هر چه منتظر ماند کسی برایش دانه نریخت ،‌ زن خود را به مردن زده بود اما کسی نبود که مرده ی آنرا از قفس بیرون بیندازد

پس نبشت:این رو هم برای دوستایی که فکر کردن من فمنیستم گذاشتم تا حالشو ببرن
بازم میگم من نه فمنیستم نه انتی فمنیست (راستی من مجردم فکر نکنین این جور مطالب رو برای خوشایند خانم نداشتم می نویسما!!)
این نوشته ها رو قبلا تووبلاگ گرگ بیابون(2)گذاشتم دوستایی که دوست دارن میتونن سایر مطالب رو تو وبلاگ بنده بخونن

میلاد
نظرات 4 + ارسال نظر
... یکشنبه 31 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 06:30 ب.ظ

ممنون میلاد جان
ممنون ...
این تشکر رو از خواهرت بپذیر
همیشه آرزو داشتم و دارم
که میتونستم یه بار
یه شب وقتی که خیلی دلم گرفته
مثل پسرا از خونه بزنم بیرون
تنهایی راه برم
راه برم
راه برم
راه برم ...
ناراحت نمیشم اگه به آرزوم بخندی :
* که حال غرقه در دریا
نداند خفته بر ساحل *

سارا دوشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:35 ب.ظ http://dr-tranquil.persianblog.ir

من هم همچین آرزویی دارم:))خیلی مسخره است ولی آرزوه دیگه!:)

دختر یخی سه‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:14 ق.ظ http://icylady.persianblog.ir

چه جالب.احتمالا این آرزوی مشترک همه دخترای ایرونیه ! راستی این که برگردان داستان طوطی و بازرگان مولانا بود!!

بلاگر چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:58 ب.ظ

سلام
حالا چه برای همسرتون باشه یا نه مهم اینه که طرز فکرتون اینه. ادامه بدید...........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد