علی رغم تمام بدی هات
با تو ادامه می دم
بزار بار گناهانم سبک تر بشه!
عذاب این دنیا هر چه هم سخت،از اتیش جهنم خنک تره
ساسا
هر روزی که می گذرد درونم سیاه تر می شود
پاکی هایم رنگ می بازند تا به محو شدگی برسند
ولی نمی دانم چرا
هر روز که در اینه می نگرم
چهره ام زیباتر و معصوم تر می شود؟!!
ساعت ۹ شبه..و من دارم فکر می کنم
تو این دنیای جنگلی..برای؛ زنده؛ گی کردن باید جنگید
وبرای جنگیدن نباید تجهیز شد...
باید خلع سلاح کرد!
پس روحم رو میندارم تو صندوقچه قدیمی..ته ته کمد........
وجدانم رو اویزون می کنم به جارختی.......
قلبم؟ اون که خیلی وقته تو سطل زباله است!
اماده ام..........راحت..... هم رنگ جماعت...
ساعت ۹ شده...کیسه زباله رو باید بزارم دم در!